جدول جو
جدول جو

معنی هم سال - جستجوی لغت در جدول جو

هم سال
فرمود بدوستان همزاد تا بر پی او روند چون باد. (نظامی) و کواعب اترابا وکنیزکان هم بالا هم آساهم زاد، موجودی متوهم (از جن) که گویند باشخص در یک زمان تولد میشود و در تمام حیات با او همراه است. توضیح بنا باعتقادی عامیانه همزاد گاه ممکن است باعث زحمت و صدمه زدن به همزاد انسان خویش شود و گاه هم او را به سعادت و مکنت و ثروت می رساند. نیز عامه معتقدند که بعضی از مردم (خاصه جن گیران وغشی ها) باهمزاد خویش رابطه دوستانه یا خصمانه دارند و با آنها روبرو و هم کلام می شوند
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از هم سگال
تصویر هم سگال
مشاور
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از کم سال
تصویر کم سال
خردسال کم سن مقابل کلان سال سالخورده: (جهاندیده زیرک و پر دلم نه کم سال و نادان و بیحاصلم)، (هاتفی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از همه سال
تصویر همه سال
هرسال: همه سال سفر میکند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کم سال
تصویر کم سال
خردسال، جوان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از هم مال
تصویر هم مال
شریک در مال و ثروت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از همسال
تصویر همسال
دو تن که به یک اندازه عمر کرده باشند، هم سن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از همسال
تصویر همسال
همزاد، هم سن، دو کس که بیک اندازه عمر کرده باشند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بم ساز
تصویر بم ساز
آلتو
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از هم سود
تصویر هم سود
مشترک المنافع، شریک
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از امتسال
تصویر امتسال
شمشیر از نیام برکشیدن
فرهنگ لغت هوشیار
قرن. یا صد سال سیاه. ابدا هیچگاه (در وقتی گویند که خواهند نفرت و ناخشنودی خود را برسانند) : می خواهم صد سال سیاه نیاید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از همه ساله
تصویر همه ساله
هرساله، هرسال، درهرسال
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از هم سنگ
تصویر هم سنگ
همقدر، هم وزن، هم ترازو
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از هم شان
تصویر هم شان
هم رتبه، هم طراز، هم درجه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از هم سفر
تصویر هم سفر
دو یا چند تن که با هم سفر کنند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از هم سرا
تصویر هم سرا
کسی که با دیگری در یک خانه زندگی کند، هم خانه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از هم شکل
تصویر هم شکل
آنکه در شکل و صورت شبیه دیگری است، مشابه مانند هم
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از هم سخن
تصویر هم سخن
متفق در سخن و گفتگو، هم صحبت، هم کلام، هم زبان، هم آواز
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از هم رای
تصویر هم رای
دو یا چند تن که دارای یک رای و عقیده باشند. هم داستان، یک دل
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کم سوال
تصویر کم سوال
کم پرس کم زبان کسی که اندک سوال کند کم پرسش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کم سالی
تصویر کم سالی
خرد سالی کم سنی مقابل کلان سالی سالخوردگی
فرهنگ لغت هوشیار
آنکه عمر بسیار کرده سالخورده معمر، قدیم دیرینه: تمدن کهن سال ایرانی
فرهنگ لغت هوشیار
مردی که بنصف عمر رسیده، نصف سال (6 ماه) سمستر. توضیح این اصطلاح در دانشگاهها در مورد نصف سال تحصیلی بکار میرود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هم آسا
تصویر هم آسا
همانند شبیه: وکواعب اترابا وکنیزکان هم بلا هم آسا هم زاد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هم اصل
تصویر هم اصل
هم گوهر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هم اسم
تصویر هم اسم
هنمام دو یا چند تن که یک نام دارند همنام هم اسمی
فرهنگ لغت هوشیار
دو یا چند کس که باهم راهی را طی کنند هم سفر، متفق متحد، باتفاق (درطی طریق) : مولانا صاعد همراه جماعت مذکور آمده بود
فرهنگ لغت هوشیار
شخصی که بسبب صمیمت از اسرار دیگری اطلاع یابد محرم اسرار: ما بی غمان مست دل ازدست داده ایم همراز عشق و همنفس جام باده ایم. (حافظ)
فرهنگ لغت هوشیار
هم جاور، دو یا چند تن که دارای حالتی شبیه هم باشند: همه هم حالت و هم غصه و هم دردمنید پاسخ حال من آراسته تر باز دهید (خاقانی)
فرهنگ لغت هوشیار
دو یا چند تن که اقامت آنان مساوی باشد هم قد: وکواعب اترابا و کنیزکان هم بالا هم آسا هم زاد، معادل برابر: اما چکنم که ایام مصابرت در درازی گویی از روز محشر زاده و اعوام مهارجت هم بالای ساق قیامت افتاده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از همسالی
تصویر همسالی
اتحاد در سن و سال
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هم کام
تصویر هم کام
دو یا چند تن که یک آرزو دارند هم آرزو
فرهنگ لغت هوشیار
دو یا چندتن که بیک کار و شغل اشتغال دارند هم شغل هم پیشه، حریف رقیب: حدیث مدعیان و خیال همکاران همان حکایت زر دوز و بوریا بافست. (حافظ)، حریف کشتی: آری آری هوس کشتی همکار خوش است چارتکبیربرین عالم غدار خوش است. (گل کشتی) یا همکاران. (زردشتی) ایزدان یاور امشاسپندان مثلاایزد ماه ایزد گوش وایزد دارمهمکاران امشاسپند بهمن اند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هم قول
تصویر هم قول
همداستان همزبان
فرهنگ لغت هوشیار